ساویناساوینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

پرنسس مامی و ددی (ساوینا)

6ماهگی ساوینای نازم

 سلام عزیز دلم مامانی قربونت بره الهی . ساوینای خوشگل مامان  الهی که من قربون اون شکل نازت برم اینقد قیافت با مزه شده که آدم دلش می خواد قورتت بده عشق مامان ما بالاخره اومدیم تهران . ای هوام کم کم داره خوب می شه .  هوا هوای بهاریه بیرون رفتنمون شروع می شه دیگه مامانی . آخه مامانی چون تو توی فصل سرما به دنیا اومدی ما زیاد بیرون نرفتیم. چند جا عید دیدنی رفتیم . چند تا پارک رفتیم اینم عکساش:   قربونه اون تیپت برم مامانی.  بله دیگه  کسی که باباییش تو کار عینک باشه همینه دیگه................................ اتفاقهای دیگه این ماه:  نوبت دکتر...
29 ارديبهشت 1390

هر آنچه كه هستی، بهتریـنـش باش ...

  اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی، بوته ای در دامنه ای باش ولی بهترین بوته‌ای باش كه در كناره راه می‌روید اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی، علف كوچكی باش و چشم‌انداز كنار شاه راهی را شادمانه‌تر كن اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه همه ما را كه ناخدا نمی‌كنند، ملوان هم می‌توان بود در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست چندان دور از دسترس نیست اگرنمی‌توانی شاه راه باشی، كوره راه باش اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند هر آنچه كه هستی، بهتریـنـش باش ... ...
3 ارديبهشت 1390

عید نوروز

   باز هفت سین سرور  ماهی و تنگ بلور                             سکه و سبزه و آب                                نرگس و جام شراب                                      ...
3 ارديبهشت 1390

اولین سفر نوروزی

  دختر نانازم ساوینا جان   ما چند روز مونده به عید رفتیم مسافرت . خیلی بهمون خوش گذشت با بودن تو یکم برامون سخت بود ولی یه حال و هوای دیگه ای داشت. جونم برات بگه که : سال تحویل  تقریبا نصفه شب بود بخاطر همین هر کاری کردم بیدار بمونی نشد که نشد................  همه دور هم بودیم خاله پوران - پارمیدا- عمو مازیار- دایی وحید و زن دایی فرزانه - من و تو بابایی چند روز اول همه چی خوب بود ولی از روز ۴ عید تو دختر خوشگلم مریض شدی.  اولین شب تا صبح بیدار بودی و همش گریه می کردی.  من خیلی ترسیده بودم صبح من و بابایی و دایی وحید بردیمت دکتر.  دکی جونم گفت که گوشات و گلوت التهاب داره. دا...
3 ارديبهشت 1390

آداب صحبت کردن با نوزادان

    نوزادان به صداهای بلند اطرافیان به خصوص پدر و مادر هنگام صحبت کردن با آنها واکنش نشان می‌دهند.  بنابراین والدین می‌توانند آرام و با صدایی دلنشین با نوزاد خود صحبت کنند. نوزاد با شنیدن صدای پدر و مادر خود به آنها نگاه می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد. وقتی که با ملایمت و نرمی ‌با نوزادتان حرف می‌زنید، یعنی با او ارتباط برقرار کرده‌اید و او را به واکنش‌های گفتاری تشویق می‌کنید. این صحبت کردن با نوزاد مهارت‌های زبانی را در او تکامل می‌بخشد. به کودک حرف‌های آرام‌کننده بزنید. برای مثال بگویید:" چه کودک ناز و زیبایی دارم... دست‌هایش راببین چه کوچک و قشنگ است." نوزاد را در هنگام صحبت کردن نزدیک خود نگه دارید و به چشم‌ها...
3 ارديبهشت 1390

ماه آخر سال

  این اسفند و این روزهاش همیشه حال و هوای غریبی داشته... توی اونهمه شور و شوق آدمها و حتی خیابونها آدم حس عجیبی داره... نمی شه گفت غم... ... یجورایی دلش می گیره. حس تموم شدم همیشه دردناکه. حتی اگه بدونی قراره بهار پر از بارون شروع بشه. امروز فقط دلم می خواد راه برم..... بدون چتر ، بدون سرپناه... توی همون پیاده روهایی که عاشقشون بودم.. انقدر که دیگه رمقی برای رفتن نداشته باشم. فقط من باشم و بارون .... می خوام با همین قطره ها ، خیلی چیزها رو تو امسال جا بذارم....                         &n...
2 ارديبهشت 1390
1